در تعریفی اجمالی، هنر مدیریت را شاید بتوان به حق «تبدیل چالش به فرصت» دانست.
از همین رو، مدیریت بهعنوان یک دانش و فن چند بعدی، همواره مورد توجه دولتسالاران و نخبگان جهانی بوده و بیشترین سرمایهگذاری در هر کشور روی تربیت نسلی متمرکز است که قرار است با شناخت تهدیدها و اولویتبندی آنها، راهکارهای تبدیل چالشها را به فرصت و مزیت تبیین ساخته و مدیریت کند.
خشکسالی نیز در شمار چالشهایی است که همواره از آغاز بنای نخستین سنگ تمدن 8هزارساله ایرانی در سیلک کاشان تا امروز موجودیت سکونتگاههای انسانی و زیستگاههای طبیعی را نشانه رفته و مورد تهدید قرار داده است. اما هر زمان که معرفت مبتنی بر مدیریت بر سامانه حکومتی و چرخه تصمیمسازی این ملک دست بالا را داشته، خشکسالی نیز کمترین تنش را بر پایداری حیات ایرانیان و دیگر زیستمندان این سرزمین وارد آورده است.
بنابراین اگر امروز از خشکسالی بهعنوان یک بلای طبیعی و بحرانی خانمانبرانداز یاد میشود، بیشتر از آنکه مقصر چنین وضعیتی را در آسمانها جسته و چشم به رحمت خالقش بدوزیم، باید این پرسش را از خود باز تکرار کنیم که چرا حضور، استمرار و غلبه خشکسالی در هیچیک از ممالک 200گانه کرهزمین، بهعنوان شاخصی برای تعیین فقیر یا غنیبودن کشورها به شمار نمیرود؟ به زبانی سادهتر، هستند کشورهای بسیار ثروتمندی که همواره با رخداد خشکسالی در سامانه اقلیمی خود روبهرو بودهاند و هستند کشورهای فقیری که اصولاً از تلاطم اقلیمی چندانی برخوردار نبوده و هرگز دچار خشکسالیهای پرشمار و خسارتبار نشدهاند.